Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7938 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
drop in the bucket
<idiom>
U
مقداری جزئی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quantity equation
U
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
retail bin
U
انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
quantity equation of exchange
U
یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
combat resolution
U
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
quantitatively
U
مقداری
quantitative
U
مقداری
qualitative
U
مقداری
some crisps
U
مقداری چیپس
some hot water
U
مقداری آب گرم
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
some milk
U
مقداری شیر
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
bill of quantities
U
صورت مقداری
some cold water
U
مقداری آب سرد
volume discont
U
تخفیف مقداری
value parameter
U
پارامتر مقداری
single valued function
U
تابع یک مقداری
quantitative value
U
ارزش مقداری
quantitative methods
U
روشهای مقداری
quantitative analysis
U
تحلیل مقداری
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
parameter
U
مقداری از یک مدار
parameters
U
مقداری از یک مدار
extensive property
U
خاصیت مقداری
Some sugar, please.
لطفا مقداری شکر.
applicative
U
صفت مقداری مانندsome یا every
quantity theory of money
U
نظریه مقداری پول
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
amounted
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounting
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounts
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
size distribution of income
U
توزیع درامد مقداری
amount
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
quantity theory of money and prices
U
نظریه مقداری پول و قیمت
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
to run to a quantity
[to run into a sum]
U
بر مبلغی
[مقداری]
بالغ شدن
[یا بودن]
The welfare budget has been cut down.
U
از بودجه رفاهی مقداری زده اند
to have a limit
[of up to something]
U
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
transparencies
U
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
handily
U
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
to have a maximum limit
[of something]
U
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
leakage
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
May I have some ...?
آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
lipoprotein
U
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
transparency
U
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
parameters
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
leakages
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
parameter
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
plough land
U
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
drags
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
oversale
U
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
soft valve
U
شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
default
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
water hole
U
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
defaulted
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
bias
U
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
biases
U
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
defaults
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
defaulting
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
nuclide
U
انواع اتم هایی که حاوی پروتون و نوترون و مقداری نیرو میباشند
creditor's bill
U
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
rushing
U
جزئی
rushed
U
جزئی
rush
U
جزئی
picayubnish
U
جزئی
nominal
U
جزئی
sexpartite
U
شش جزئی
inappreciable
U
جزئی
paultry
U
جزئی
corpuscular
U
جزئی
picayune
U
جزئی
smaller
U
جزئی کم
petty
U
جزئی
retail
U
جزئی
negligible
U
جزئی
duple
U
دو جزئی
remotest
U
جزئی
paltry
U
جزئی
haxamerous
U
شش جزئی
hexamerous
U
شش جزئی
adaphorous
U
جزئی
smallest
U
جزئی کم
small
U
جزئی کم
parcels
U
جزئی از یک کل
peppercorn
U
جزئی
peppercorns
U
جزئی
imperceptible
U
جزئی
indifferent
U
جزئی
minute
U
جزئی
potties
U
جزئی
potty
U
جزئی
peddling
U
جزئی
trifling
U
جزئی
fiddling
U
جزئی
portion
U
جزئی
piddling
U
جزئی
remote
U
جزئی
remoter
U
جزئی کم
remoter
U
جزئی
remote
U
جزئی کم
remotest
U
جزئی کم
portions
U
جزئی
inconsiderable
U
جزئی
snatchy
U
جزئی
A part of the whole .
U
جزئی از کل
snatching
U
جزئی
snatches
U
جزئی
snatched
U
جزئی
snatch
U
جزئی
ternal
U
سه جزئی
triparite
U
سه جزئی
parcel
U
جزئی از یک کل
two limbed
U
دو جزئی
partial
U
جزئی
opuscule
U
اثر جزئی
a minor incident
U
یک حادثه جزئی
partial adjustment
U
تطابق جزئی
parial derivative
U
مشتق جزئی
lobed
U
چند جزئی
minor constituent
U
عنصر جزئی
minor elements
U
عناصر جزئی
minuitae
U
نکات جزئی
partial correctness
U
صحت جزئی
minus cule
U
ریز جزئی
multipartite
U
چند جزئی
negligibly
U
بطور جزئی
partial adjustment
U
تعدیل جزئی
partial competition
U
رقابت جزئی
retail bin
U
انبار جزئی
quinquepartite
U
پنج جزئی
trivialism
U
چیز جزئی
pettily
U
بطور جزئی
tertramerous
U
چهار جزئی
particular average
U
خسارات جزئی
partial pressure
U
فشار جزئی
septempartite
U
هفت جزئی
partial plan
U
برنامه جزئی
retail dealer
U
جزئی فروش
partial order
U
ترتیب جزئی
particular average
U
خسارت جزئی
partial loss
U
زیان جزئی
partial function
U
تابع جزئی
partial fraction
U
کسر جزئی
partial eqilibrium
U
تعادل جزئی
partial correlation
U
همبستگی جزئی
wholly or in part
U
جزئی یا کلی
light laod
U
بار جزئی
nipped
U
چیزی جزئی
pittance
U
مبلغ جزئی
little
U
ناچیز جزئی
inconspicuous
U
جزئی غیرمحسوس
nugae
U
نکات جزئی
gewgaw
U
چیز جزئی
fractionary
U
جزئی خرد
gewgaws
U
چیز جزئی
clause
U
جزئی از جمله
fractional damage
U
خسارت جزئی
nuance
U
فرق جزئی
clauses
U
جزئی از جمله
flesh wound
U
زخم جزئی
fewtrils
U
چیز جزئی
extrinsic
U
جزئی ضمیمه
excursus
U
بحث جزئی
dodecamerous
U
دوازده جزئی
partial
U
مغرض جزئی
glim
U
درک جزئی
immaterial
U
معنوی جزئی
quadripartite
U
چهار جزئی
shading
U
اختلاف جزئی
it is immaterial
U
جزئی است
skirmishes
U
جنگ جزئی
pair
U
هرچیز دو جزئی
insignificantly
U
بطور جزئی
detail
U
جزئی از اثر
incomplete breakdown
U
شکست جزئی
skirmish
U
جنگ جزئی
incidentals
U
رویداهای جزئی
nips
U
چیزی جزئی
nuances
U
فرق جزئی
fractionally
U
بطور جزئی
retail
U
جزئی فروشی
nip
U
چیزی جزئی
heptamerous
U
هفت جزئی
incidental
U
جزئی ضمنی
detailing
U
جزئی از اثر
defaulted
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
multipe expansion of credit
U
استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
defaults
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
pulls
U
برتری جزئی و مختصر
retail trade
U
معامله بصورت جزئی
shade of meaning
U
اختلاف جزئی در معنی
pull
U
برتری جزئی و مختصر
budges
U
تکان جزئی خوردن
A fundamental (slight) difference.
U
اختلاف اساسی ( جزئی )
Order theory
U
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
1
It takes a bit of a performance penalty compared to the previous one.
1
معنی lead lag compensator
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com